میراکلس وارونـہ p2

به جادوی یه آغاز جدید ایمان داشته باش 🔮🎠🌠🌟 ·.¸¸.·♩♪♫ میراکلس وارونـہ ♫♪♩·.¸¸.· ___________________________________ مرینت: لباس هامون رو پوشیده بودیم و وسایلمون هم جمع کرده بودیم بعدش نقاب هامون رو زدیم و از در خونه خارج شدیم و به سمت خونه کلویی رفتیم ماشینشون جلوی در خونه بود داخل ماشین بود بهمون دست تکون داد ماهم رفتیم و سوار شدیم کلو:خب چه عجب بلاخره پیداتون شد مرینت:ببخشید کلو یکم دیر شد کلو:حالا مهم نیس الان بابام میاد میرسونتمون ایناها بابام اومد اندره:سلام دخترا مری و الیا:سلام کلو :سلام عجله کن مارو برسون دیرمون شده اندره:باشه دخترم نویسنده z:خب اینا رفتن رسیدن و پیاده شدن ولی کسی اونجا نبود و اصلا مدرسه ای اونجا نبود فقط جنگل بود اندره:عاممم من مطمعا بودم که ادرس رو درست اومدم مرینت:همون موقع تعدادی دیگه از بچه ها پیداشون شد اوناهم اونجا وایساده بودن و گیج شده بودن تا اینکه یه اقای هیکلی اومدن و گفت:مادر پدرا برید من خودم بچه هارو به مدرسه راهنمایی میکنم مری:مادر پدرا رفتن و من و الیا و کلویی هم به دنبال اون اقا به راه افتادیم بعد یکلحظه ایستاد _خب بچه ها سلام من اقای داموکلیس هستم سرایدار مدرسه البته معلم یکی از کلاس ها هم هستم که بعدا خواهید فهمید خب بیاید بریم مرینت:رفتیم دنبالش تو جنگل همینطور داشتیم راه میرفتیم به اطرافم نگاه کردم و به بچه های جدید که اصلا نمیشناختم ادرین:با نینو که الان اسم مستعارش کاراپیس بود به دنبال اقای داماکلیس به راه افتادیم همینطور به بقیه بچه ها نگاه میکردم که یهو چشمم به دختر مو سرمه ای افتاد که نقاب قرمز رنگی داشت و چشم های ابی اقیانوسی یکدفعه داشت میوفتاد که دوستاش گرفتنش و موهاش که مدل خرگوشی از پایین بسته بود باز شد و پخش شد محو تماشاش شده بودم اون واقعا زیبا بود که یهو اقای داماکلیس با صدای بلند گفت:بچه ها مدرسه فینکینگ یک مدرسه اموزش جادو هست پس برای اینکه افراد متفرقه نتونن وارد بشن ما یک دروازه مخفی داریم برای وارد شدن به مدرسه فقط توجه کنید مدرسه شبانه روزی است و شما هر دو ماه یکبار میتونید با اجازه مدیر بیاید و به خانواده هاتون سربزنید z:بعد کمی عقب وایمسه و یهو یه دروازه باز میشه

داماکلیس:خب بیاید z:همه از دروازه عبور کردند مری:تا وارد شدیم با یه دشت قشنگ که اونطرف ترش مدرسه دیده میشد روبرو شدیم که چند تا از بچه ها که تو اسمون داشتن پرواز میکردن رو دیدیم بعدش هم اونایی که با اتش یه متن خوشامدگویی روی هوا نوشتن و همینطور افراد دیگه با قدرت های دیگه داماکلیس:خب بچه ها به فینکینگ خوش امدید مدرسه اموزش کنترل جادو همه دنبال من بیاید مری:به دنبالش رفتیم و بعد به خود مدرسه رسیدیم از در وارد سالن شدیم ادرین:بعد از عبور از دروازه دیگه نتونستم دختر بلوبری رو ببینم تو جمعیت محو شد ولی شاید جادوهای ما یکی باشه و تو یه کلاس باشیم مری:بعد همه ایستادیم و یه خانم اومد جلو و گفت سلام بچه ها من خانم مندلیف هستم مدیر مدرسه فینکینگ (اینجا برعکسه ازون جایی که تو خود فیلم هم بداخلاقه مدیرشون بود و سرایدار خوش رفتار عوض کردم جاشونو) به مدرسه فینکینگ خوش امدید به مدرسه تفکر بر روی اموختن مهارت و جادوتون در اینجا هر کدوم از شما برطبق جادوی خودتون به گروهتون میرید مری:بعد همینطور جلو رفت و دسته هارو گفت مندلیف:ما اینجا 7 گروه داریم

🟡فازی ها فازی ها که با قلمرو حیوانات در ارتباط هستن (با حیونا حرف میزنن) 🟠فلوکر ها فلوکر ها که میتونن اشیاء رو با تکون دادن دستشون از دور به حرکت درارن (دور یا نزدیک کردن اشیاء) 🔴فلیرز ها فِلییِرز ها قدرت به کنترل در اوردن اتش رو دارند 🔵فلایرز ها فلایرز ها خب که چی فقط میتونن پرواز کنن 🟣فلاکسر ها فلاکسر ها قدرت تبدیل شدن به هر حیوانی رو دارند 🟢فلایت ها فلایت ها که قدرت ایجاد کردن خطای دید یا همون توهم را دارند ⚪فلورا ها فلورا ها که قدرت نامرئی شدن را دارند (نویسنده:همونطور که گفتم تو پارت 1 فلورا ها و فلایت هارو خودم اضافه کردم:) هر کدوم از شماها طبق قدرتی که دارید ازتون امتحان گرفته میشه و به کلاس های خودتون میرید و براتون لباس فرم های مخصوص اماده شده و برای هر فرد از گروه یک اتاق تک نفره هست

خب حالا بیاید.......الیا میپره وسط حرفش و میگه: ببخشید خانم ولی پس دو گانه ها چی؟ مندلیف:منظورت از دو گانه ها چیه؟ الیا که الان رینارژ صدا میشه:منظورم دانش اموزایی مثل خودمو دوست هام که دوتا قدرت رو باهم دارن مندلیف:او من فکر نمی کردم واقعا دوگانه ای هم داشته باشیم ولی خب به درصد کمی حدسشو میزدم نگران نباشید قبل ورودتون یه خوابگاه مخصوص دوگانه ها اماده کردیم ولی دوگانه بستگی به دو قدرتی که دارن باید تو دو کلاس شرکت کنن خب حالا بریم برای امتحان z:همه بیرون سالن امتحان ایستادن و یکی یکی میرفتن داخل مندلیف:خب خانم جولیکا کوفین ملغب به پرپل گرل ما از شما میخوایم که اون گلدون رو که رو اون میز با فاصله 2 متر ازشما قرار داره رو به طرف خودتون بیارید با قدرتتون شروع کنید پرپل گرل(اگه اسمشو اشتباه نوشتم بگیدبهم):ام خیله خب هوفف تو میتونی تو میتونی......تو میتونی...... خیله خب......گلدون بیا به سمت من..... Z:ولی برعکس عمل میکنه و گلدون دور میشه و با سرعت پرت میشه به طرف مدیر و معلما و اونا جاخالی میدن و میخوره به دیوار میشکنه مندلیف:اه واقعا نا امید کنندست بیاید کارتتون رو بگیرید و بعد مثل بقیه در حیاط منتظر بمانید پرپل گرل:چشم😔 مندلیف نفر بعدی.......

Z:بعد از گرفتن ازمون از چند نفر دیگه نوبت رسید به ادرین کاراپیس:داداش من میدونم میتونی نوبت توعه برو ادرین که الان ماسک داره و کتنواره:ممنون رفیق رفتم داخل و روبروی معلم ها و مدیر ایستادم مندلیف:خب خب اقای ادرین اگرست ملغب به کتنوار (معلما و مدیر هویتشون رو میدونن و الان به غیر از اونا کس دیگه ای داخل سالن امتحان نیست پس کسی هویتشون رو نمی فهمه) ازتون میخوایم که به این بچه گربه تبدیل بشید کتنوار:چشم دو دستم رو روی میز گذاشتم و بعدش تمرکز کردم و تبدیل شدم خانم بوستیه:1 دقیقه..........2دقیقه.......و3دقیقه.....عالی بود مندلیف :ازجایی که تو هم یه دوگانه ای ازمون دومت در رابطه با حرف زدن با یه حیوانه این سوالات رو ازش میپرسی و جوابش رو بهمون میگی ادرین:چشم کتنوار:خب خرگوش کوچولو بیشتر کلم دوست داری یا هویج؟ نویسنده:خرگوش جواب میده کتنوار:میگه هویج بوستیه:درسته! مندلیف:خب همین کافیه چون وقت کم داریم و عالی بود کتنوار بیا جلو و کارت ورود به کلاست رو بگیر نفر بعدی....... خانم الیا سزار با لقب رینارژ رینا:ام سلام مندلیف:خب سلام رینا ما از تو میخوایم که یه حلقه اتش توی هوای بسازی رینارژ:ام چشم خیله خب رینا تو میتونی z:اون یه حلقه اتش درست کرد ولی چند دیقه نکشید که اون حلقه بزرگ و بزرگتر شد و داشت میترکید مندلیف:هی کنترلش کنننن الان اینجارو ازبین میبری رینا:اوه نه نه نگران نباشید این فقط خطای دیده z:بعد گوله اتش ترکید ولی هیچ اتفاقی نیوفتاد و هیچ جا هم اتیش نگرف رینا:ام گفته بودم که من دوگانه ام.......هم یه فلایت و هم یه فلییرز z:مندلیف همانطور که از پشت شیشه عینکش با تعجب به رینا نگاه میکرد بعد از کمی مکث به خودش امد و گفت:من با اینکه یه اتاق برای دو گانه ها اماده کردم ولی انتظار نداشتم که دوگانه ها وجود داشته باشند اما مثل اینکه این حقیقت داشت خیله خب کارت خوب بود بیا و کارتت رو بگیر رینا:خیلی ممنون z:بعد از رینا نوبت کاراپیس و پیگلا و بعدش نوبت رسید به لیدی مندلیف:خب خانم مرینت دوپن چنگ با لقب لیدی باگ لطفا بیاید روی سکو و بهمون استعدادتون رو نشون بدید لیدی:ام چشم روی سکو رفتم و گفتم:خب من ...من...من هم میتونم با حیوانات حرف بزنم و هم میتونم ...خب به حیوانات تبدیل شم میشه گفت یه دو گانه هستم مندلیف:خوبه پس اول از همه به این گربه کوچولو تبدیل شو لیدی:خیله خب این گربه؟باشه الان گربه براتون اماده میشه دستامو روی میز قرار دادم و یه نفس عمیق کشیدم با خودم گفتم دختر تو عالی هستی و میدونم که میتونی از پسش بر بیای دقیقا حرف های الیا قبل از ورود به مدرسه و بعدش به گربه تبدیل شدم بوستیه:خب عالیه شمارش رو شروع میکنیم 1 دقیقه......دو دقیقه......سه....وای نهه (ناگهان هنگامی که به گربه تبدیل شده بود شاخک های کفشدوزک و بال های اژدها و نوک اردک هم دراورد و به حیوانی عجیب تبدیل شد و بر زمین افتاد به حالت عادی خود بازگشت) لیدی:ام ببخشید احساس کردم که یه اردک و کفشدوزک و اژدها هم اضافه شده....هه هه هه(خنده ای دستپاچه) ببخشید یکم هول شدم

(مندلیف با نگاهی که ازش تاسف و ناامیدی مشخص بود به دختر خالخالی مینگرید) مندلیف:خب نمیتونم بگم خوب بود ولی تو هنوز نمیتونی بری باید امتحان دوم رو بدی یعنی صحبت با حیوانات دعا کن خوب بدی این یکی رو وگرنه اتفاقات خوبی نمیوفته....... (دختر اب دهانش را قورت داد و با استرس برای امتحان بعد اماده شد) مندلیف :خب این یه خرگوش هست که تو باید این سوالات که تو برگه نوشته رو ازش بپرسی و اون جواب میده البته اگه واقعا یه فازی باشی تو باید جوابش رو بهمون بگی اگه جواب ها درست بود تو قبول میشی (لیدی نفسی عمیق کشید و شروع کرد) لیدی:خیله خب خرگوش کوچولو هویج یا کاهو؟ (خرگوش سکوت کرد) لیدی:ام دوباره میپرسم هویج بیشتر دوست داری یا کلم؟ (و باز هم سکوت کرد) (لیدی چندین بار پرسید و خرگوش هیچ نگفت) مندلیف باز با نگاهی پر از تاسف و عصبانی و ناامید از لیدی به او نگاه کرد و گفت:کافیه بیا کارتت رو بگیر و برو داخل حیاط لیدی با تعجب نگاه کرد و گفت :یعنی من قبول شدم؟ مندلیف :بعید میدونم دخترک بیا کارتت رو بگیر لیدی کارت را از دست مندلیف گرفت و به سوی حیاط رفت........