تفکرات سمی بچگیتون* مثلا خودم: گاو های قهوه ای شیر کاکائو میدن:))))))🥲
اتمام مسابقه | 1403/02/22 |
ظرفیت مسابقه | 100 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | جایزه : 1000 امتیاز توسط لایک کاربران |
فک میکردم اگه خاک بره تو چشمم،کور میشم.میرفتم جایی که پر خاک و گردوغبار بود چشمامو میبستم. خارج اسم یه کشوره.درواقع فکر میکردم دوتا کشور وجود داره؛ایران و خارج حضرت موسی و عیسی برادرن اگه تخم میوه قورت بدم،تو معدم درخت درمیاد. سیاه پوستا،شیرکاکائو میدن به بچه هاشون! اونایی که تو تلویزیونن،مارو میبینن و صدامونو میشنون.منتها به قدری حرفه ای هستن که به روی خودشون نمیارن من تفکرات سمی زیاد داشتم...الان خیلیاش جا نمیشه و بعضیاش اصلا یادم نمیاد
باید دعا کنی تا بچه دار بشی
عزیزم عیدی هاتو بده من برات نگه دارم 🥲💙 سم خالص
نمد ولی گمونم بیشترمون فکر میکردیم تو بچگی بزرگ شیم زندگی جالب تر و بهتر میشه ولی وقتی بزرگ شدیم گفتیم کاش بچه بودیم:)🗿
بچگیام مامان بزرگم وقتی نمازشو دیر میخوند میگفت ای وای نماز میره تو قضا من فکر میکردم میگفت که تو غذای خودمون نماز میره در قابلمه رو باز میکردم دنبال نماز میگشتم😂
با دعا بچه ها به وجود میان!
فک میکردم اونی که تو عکسه خدائه🤦🏻♀️
بزرگ بشیم حیلی خوبه... بریم مدرسه عالیه... -حالا بزرگی.... -مدرسه که نگم...
فک میکردم این خداست که ازش فیلم درست کردن😔🤣
وقتی بزرگ بشیم خدا دست هامون رو در میاره دست بزرگتر میده بهمون🥲😐😐😐😂🌚
وقتی کوچیک بودم با ذوق ب تبلیغات کانون قلم چی (البته ب شدت میترسیدم ازین چون خیلی ترسناک میگفت کانون فرهنگی و اموزش...قلم چی) و مدرسان شریف نگاه میکردم....برا خودم رویا میساختم ک من تو مدرسه و دانشگاه چ شخصی خواهم شد...تصورم از مدرسه چی بود ؟! وقتی ابتدایی رو تموم کردم فهمیدم مدرسه میتونه گند تر ازینم باشه ولی هر سال اواخر شهریور باز هم دلتنگ همونجام:)
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نظرات بازدیدکنندگان (0)